English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8591 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
homestay U خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
rule the roost <idiom> U عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
visitator U مهمان
guest U مهمان
guests U مهمان
banquet U مهمان کردن
banquets U مهمان کردن
gatecrasher U مهمان ناخوانده
hospitality U مهمان نوازی
hospitable U مهمان نواز
open house U پذیرایی از مهمان
hospitalization U مهمان نوازی
host U مهمان دار
hosted U مهمان دار
gatecrashers U مهمان ناخوانده
guests U مهمان کردن
guest-rooms U اطاق مهمان
guest-room U اطاق مهمان
guest room U اطاق مهمان
guest chamber U اطاق مهمان
inhospitable U مهمان ننواز
hosts U مهمان دار
hosting U مهمان دار
rest house U مهمان سرا
treats U مهمان کردن
i was under his roof U مهمان او بودم
guest computer U کامپیوتر مهمان
bidden guest U مهمان خوانده
guest U مهمان کردن
treat U مهمان کردن
treated U مهمان کردن
hosteler U مهمان دار
inhospitableness U مهمان ننوازی
visitors U دیدن کننده مهمان
hospitably U از روی مهمان نوازی
inhospitably U بدون مهمان نوازی
visitor U مهمان رسمی نظامی
visiter U دیدن کننده مهمان
goest operating system U سیستم عامل مهمان
inhospitality U فقدان مهمان نوازی
visitor U دیدن کننده مهمان
visitors U مهمان رسمی نظامی
to keep an open house U مهمان نواز بودن
keep an open house U مهمان نواز بودن
invited U مهمان کردن وعده دادن
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
Please be my guest. U خواهش می کنم مهمان من با شید
open doored U در خانه باز مهمان نواز
invites U مهمان کردن وعده دادن
hospitable U غریب نواز مهمان نوازانه
invite U مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome <idiom> U مهمان دو روزه عزیز است
That evening we had company . U آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
When in Rome, do as the Romans do! <idiom> U خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
to eat salt with a person U باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
roll out the red carpet <idiom> U برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
clans U خانواده
gens U خانواده
menage U خانواده
wife U خانواده
ilk U خانواده
family U خانواده
clan U خانواده
households U خانواده
families U خانواده
household U خانواده
home visit U بازدید خانواده
goodman U بزرگ خانواده
gas family U خانواده گاز
font family U خانواده فونت
type font U خانواده حروف
culex U خانواده پشه
culicidae U خانواده پشه
ecomania U بیزاری از خانواده
extended family U خانواده گسترده
family budget U بودجه خانواده
family expenditure U هزینه خانواده
family law U حقوق خانواده
family of computers U خانواده کامپیوترها
family structure U ساخت خانواده
family therapy U خانواده درمانی
schizogenic family U خانواده اسکیزوفرنی زا
sheik U رئیس خانواده
subfamily U خانواده فرعی
the girls U دخترهای یک خانواده
zinnia U خانواده گل اهاری
to maintain one's family U خانواده خود را
turnicidae U خانواده بلدرچین
turnix U خانواده بلدرچین
penates U خدایان خانواده
lanthanide series U خانواده لانتانیدها
matronymic family U خانواده مادرنامی
member of a family U عضو خانواده
mustelidea U خانواده سمور
patriarchate U ریاست خانواده
patronymic family U خانواده پدرنامی
bring home the bacon <idiom> U نانآور خانواده
crustaceous U خانواده خرچنگ
crustaceans U خانواده خرچنگ
accipitres U خانواده لاشخوران
actinide series U خانواده اکتینیدها
apiaceae U خانواده چتریان
crustacean U خانواده خرچنگ
royalty U از خانواده سلطنتی
motorola 000 family U خانواده موتورولا
arachnida U خانواده کارتنه
batrachia U خانواده غوکان
royalties U از خانواده سلطنتی
broken home U خانواده گسیخته
broken homes U خانواده گسیخته
nuclear families U خانواده هستهای
paterfamilias U بزرگ خانواده
paterfamilias U سالار خانواده
familial U مربوط به خانواده
strips U موسس خانواده
family planning U تنظیم خانواده
patriarchs U رئیس خانواده
patriarch U رئیس خانواده
nuclear family U خانواده هستهای
sheiks U رئیس خانواده
horseflesh U خانواده اسب
clannishness U خانواده پرستی
family doctors U پزشک خانواده
consanguine family U خانواده هم خون
clansman U عضو خانواده
nation U خانواده طایفه
nations U خانواده طایفه
computer family U خانواده کامپیوتر
conjugal family U خانواده زن و شوهری
sheikh U رئیس خانواده
sheikhs U رئیس خانواده
family doctor U پزشک خانواده
matriarch U رئیسه خانواده
matriarchs U رئیسه خانواده
citrus U خانواده مرکبات
crustacea U خانواده خرچنگ
circuit family U خانواده مداری
cruciferae U خانواده چلیپاییان
mangroves U خانواده شاه پسند
patriarch U رئیس خانواده یا طایفه
salicaceous U وابسته به خانواده بید
saltbush U خانواده گیاهان قازایاغی
patriarchs U رئیس خانواده یا طایفه
born in the purpule U عضو خانواده سلطنتی
urticaceous U وابسته به خانواده گزنه
royalties U اعضای خانواده سلطنتی
royalty U اعضای خانواده سلطنتی
wear the pants in a family <idiom> U رئیس خانواده بودن
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
He left his family in Europe . U خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
family man U مرد خانواده - دوست
mangrove U خانواده شاه پسند
viverrine U خانواده گربه زباد
canine U وابسته به خانواده سگ سگ مانند
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
lady beetle U سوسک خانواده Coccinellidae
nabidae U خانواده کک و ساس و حشرات
nabid U خانواده کک و ساس و حشرات
materfamilas U مادر خانواده کدبانو
ganoidei U خانواده سگ ماهی مینافلسان
family size U تعداد افراد خانواده
lobelia U خانواده گیاهان لوبلیا
cetaceous U وابسته به خانواده بال
acalephe U خانواده گزنه دریایی
lady bird U سوسک خانواده Coccinellidae
acarina U خانواده کرم جرب
napoleonic U وابسته به خانواده ناپلئون
apiaceous U وابسته به خانواده چتریان
family planning programs U برنامههای تنظیم خانواده
family planning U برنامه ریزی خانواده
cycas U گیاه از خانواده سیکاس
family men U مرد خانواده - دوست
styloipodium U ته خامه گیاهان خانواده هویج
A curse has been laid on the family . U خانواده لعنت شده یی است
cimex U سرخک خانواده ساس وسرخک
habit family hierarchy U سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
leguminous U وابسته به خانواده پروانه اسایان
plantagenet U خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
pteridophyte U گیاهان اوندی خانواده سرخس
pteridophyta U گیاهان اوندی خانواده سرخس
to provide for one's family U خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
gadoid U وابسته به خانواده ماهی روغن
convolvulaceous U وابسته به خانواده نیلوفرپیچ پیچکی
clannishly U مانند یک خانواده یاقبیله دراتحاد
feverweed U دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
santalaceous U وابسته به تیره یا خانواده صندل
crocodilian U وابسته به خانواده تمساح یانهنگ
tudor U خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
stuart U خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
I am the bread winner of the family . U نان آور خانه ( خانواده ) هستم
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . U مادر بزرگمان مرد خانواده است
koala U کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
aaron's beard U گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام hypericumcalycinum
koalas U کوالا جانوری استرالیایی از خانواده خرسها.
ferula U خانواده انقوزه وشقاقل و رازیانه ومانندانها
gasteropod U حیوانات ناعمه خانواده راب یاحلزون
vestal U روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
maccabees U خانواده میهن پرستان مکابی یهود
sequoia U سرخ چوب که ازدختان خانواده کاج
Recent search history Forum search
1آسیب شناسی مولفه های موثر بر تحکیم بنیان خانواده و ارائه راه کارهای مدیریتی
1If he had gone back,it would have been brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
3she brought disgrace on the family.
1من میخواهم خانواده داشته باشم اگر تو هم میخواهی پیغام بفرست
1but as an old harvard man my father could sit with the class of'26
3no family is perfect
3no family is perfect
3no family is perfect
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com